آداب و عادات و اندیشهها و اوضاعى که گروهى در آن شرکت دارند، فرهنگ نامیده مىشود که از نسلى به نسل دیگر انتقال مىیابد. زبان و وسیلههاى نمادین دیگر عوامل اصلى انتقال فرهنگ است؛ در عین حال ممکن است بسیارى از رفتارها و عادات و رسوم تنها از طریق تجربه حاصل گردد.
اصولا هر جامعهاى براى خود روش و اسوه ویژهاى از کلیات فرهنگى و رفتارى دارد که امور ضرور انسانى مانند سازمان اجتماعى، دین، حقیقتجویى، ساختمان سیاسى، نحوه تفکر، مؤسسات اقتصادى و فرهنگ مادى آن را به وجود مىآورد.
از آغاز پیدایش بشر "فرهنگ"، مایه تمایز هر گروه از گروه دیگر بوده است. درجه پیچیدگى سازمانهاى فرهنگى یکى از ابزارهاى تشخیص جامعههاى متمدن از جوامع ابتدایى است. «فرهنگ» به معنى تعلیم و تربیت نیز به کار رفته، چنانچه در شعر فردوسى آمده است:
تو دادى مرا فر و فرهنگ و راى |
تو باشى به هر نیک و بد رهنماى |
چند عکس از محرم سال ۱۳۸۹
بر روی عکس ها راست کلیک کرده و گزینه Save picture as را انتخاب کنید، تا عکس ها با کیفیت بالاتری در اختیار شما قرار گیرد.
آمدن شمر به کربلا و قطع کردن آب
عبیدالله مردم را در مسجد کوفه جمع کرد، بر منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى گفت : اى مردم ! خاندان ابوسفیان را آزموده اید و آنان را چنان یافته اید که دوست دارید. این امیر المؤ منین یزید است که مى شناسیدش ؛ خوش رفتار و نیکوکردار و پاک طینت و مردم دوست و نگهبان مرزها و پردازنده حقوق به اهلش . در دوران او راهها امن و فتنه ها خاموش شده است . مثل دوران معاویه ، پسرش یزید نیز بندگان را اکرام مى کند و با اموال بى نیازشان مى سازد و بر کرامت و روزى شما صد در صد مى افزاید. به من دستور داده تا به شما بیشتر عطا دهم و فرمانتان دهم که به جنگ دشمنش حسین به على بیرون شوید. بشنوید و فرمان برید.
از منبر فرود آمد و به ریاست طلبان بخششهایى بیشتر کرد و ندا داد همه آماده رفتن و پیوستن به عمر سعد و یارى او در کشتن حسین باشند. اولین کسى که عزیمت کرد، شمر بن ذل الجوشن با چهار هزار نفر بود. نیروهاى عمر سعد به نه هزار نفر رسید. در پى او یزید بن رکاب با دو هزار نفر و حصین بن نمیر با چهار هزار نفر و فلان مازنى با سه هزار نفر و نصر بن فلان با دو هزار نفر عزیمت کردند. در پى شبث بن ربعى فرستاد. او خود را به مریضى زد و پیغام داد که اى امیر من بیمارم ، اگر مى شود مرا معاف دار. ابن زیاد پیغام فرستاد که پیک من خبر داده که خود را به بیمارى مى زنى . مى ترسم از آنان باشى که (وقتى با مومنان برخورد مى کنند، مى گویند ما با شماییم ...1. بنگر! اگر در فرمان مایى ، شتابان نزد ما بیا. شبث بن ربعى آخر شب نزد او رفت تا چهره اش دیده نشود و نشان بیمارى مشاهده نگردد. چون وارد شد، ابن زیاد خوشامد گفت و نزدیک خود نشاند و گفت : دوست دارم فردا با هزار سوار از یارانت به عمر سعد بپیوندى . گفت : باشد. هزار سوار عزیمت کرد. در پى او حجار بن ابجر با هزار سوار رفت . سپاه عمر سعد به 13 هزار رسید. آنگاه ابن زیاد به او نوشت : اما بعد، براى تو هیچ کم و کاستى از نظر سپاه سواره و پیاده نگذاشتم . هر صبح و شام هم خبرها را با هر که مى آید و مى رود به من برسان . ابن زیاد عمر سعد را به کشتن حسین علیه السلام و شتاب در آن تشویق مى کرد. عمر سعد هم نمى خواست که کشته شدن حسین به دست او باشد.